کعبه را طاقت فراقت نیست؛ سینه‌چاک است کعبه در طلبت 


به گزارش خبرنگار مهر، علی مقدم متخلص به عاصی خراسانی، شعر تازه‌ای با موضوع ماه رجب و تولد امیرالمومنین (ع) سروده است.

این‌غزل به این‌ترتیب است؛

*

رونقِ مِی، شکسته از رُطبت

رمضان رشک برده بر رجبت

ولی‌الله هستی و قطعا

می‌رسد تا خودِ خدا نسبت

کعبه را طاقت فراقت نیست

سینه‌چاک است کعبه در طلبت

زاهدان محوِ در عبادت تو

عارفان مستِ نام‌ِ باطربت

دوستان عاشق تبسّم تو

دشمنان کشته‌های یک غضبت

ضربت تیغ تو شگفت‌آور

که ملک نیز مانده در عجبت

غرق آرامش است در محشر

هر دلی گشت غرق تاب و تبت

خُشک گردد زبان شاعرها

تَر شود تا کمی به خطبه لبت…



منیع: خبرگزاری مهر

هوش مصنوعی و کودکان؛ آیا فرهنگ در آستانه انقراض است؟


خبرگزاری تسنیم،‌ محمدمهدی سیدناصری؛ پژوهشگر حقوق بین‌الملل کودکان:

ظهور هوش‌مصنوعی و نفوذ فناوری در زندگی بشر، به‌ویژه در دوران کودکی، دنیای ما را به لحظه‌ای بحرانی رسانده است که می‌توان آن را «آخرالزمان اجتماعی» نامید؛ جایی که تعاملات انسانی در سایه‌ تعاملات دیجیتال رنگ می‌بازد. با تحلیل داده‌های علمی و مفاهیم فلسفی، نشان داده می‌شود که بدون توسعه‌ فرهنگ دیجیتال و بازتعریف مفهوم هوش اجتماعی در دوران هوش مصنوعی، جامعه با چالش‌هایی غیرقابل‌جبران روبرو خواهد شد. در دنیای امروز، هوش‌مصنوعی نه‌تنها یک ابزار، بلکه مفهومی فرهنگی است که شیوه‌ اندیشیدن، تعامل و آموزش را بازتعریف کرده است.

کودکان، به‌عنوان نخستین نسل «دیجیتال بومی»، در محیطی رشد می‌کنند که نه‌تنها وابسته به فناوری است، بلکه توسط آن شکل می‌گیرد. اما پرسش اساسی این است؛ آیا این تحولات در حال ساختن نسلی هوشمندتر است یا نسلی که از هوش اجتماعی و عاطفی تهی شده و در مسیر «آخرالزمان اجتماعی» گام برمی‌دارد؟

فرهنگ دیجیتال مفهومی نوظهور است که استفاده از فناوری را نه به‌عنوان ابزار، بلکه به‌عنوان زیربنای شکل‌گیری ارزش‌ها و رفتارها بررسی می‌کند. در این میان، هوش اجتماعی، که بر پایه‌ تعاملات انسانی، همدلی و توانایی مدیریت روابط بنا شده است، در تقابل با هوش‌مصنوعی قرار می‌گیرد؛ سیستمی که فاقد عاطفه و فهم انسانی است.

پرسش اساسی اینجاست؛ اعتیاد به فضای مجازی: اختلالی فرهنگی است یا نتیجه‌ای فناورانه؟

اعتیاد کودکان به فضای مجازی نه‌تنها یک مسئله‌ روان‌شناختی بلکه یک پدیده‌ فرهنگی است. فضای مجازی به مثابه یک «مکان»، تعاملات اجتماعی را از دنیای واقعی جدا کرده و کودکان را به سمت روابط غیرمستقیم سوق داده است. از سوی دیگر، الگوریتم‌های هوش‌مصنوعی که محتوا را مدیریت می‌کنند، با تقویت‌ رفتارهای اعتیادی، نقش مهمی در این فرآیند دارند. هوش اجتماعی که بر پایه‌ تعاملات واقعی و چهره‌به‌چهره توسعه می‌یابد، در دنیای دیجیتال به حاشیه رانده شده است. کودکان معتاد به فضای مجازی زمان کمتری را برای تجربه همدلی، حل تعارض و یادگیری مهارت‌های اجتماعی صرف می‌نمایند. این کمبود تجربه باعث می‌شود که نسل آینده توانایی برقراری روابط مؤثر را از دست بدهد.

هوش‌مصنوعی: تهدید یا فرصت؟

هوش‌مصنوعی، علی‌رغم نقش مخرب در تشدید اعتیاد دیجیتال، می‌تواند به‌عنوان یک ابزار آموزشی جهت تقویت هوش اجتماعی نیز به کار رود. برای‌مثال، برنامه‌های آموزشی مبتنی بر هوش‌مصنوعی می‌توانند با شبیه‌سازی موقعیت‌های اجتماعی، کودکان را به تمرین همدلی و مهارت‌های ارتباطی ترغیب کنند، اما این امر مستلزم مدیریت دقیق فرهنگی و اخلاقی است.

آخرالزمان اجتماعی: استعاره یا واقعیت؟ ظهور هوش‌مصنوعی و گسترش فضای مجازی را می‌توان به‌عنوان نشانه‌ای از یک «آخرالزمان اجتماعی» تعبیر کرد؛ جایی که ارزش‌های انسانی در معرض خطر قرار گرفته و کودکان، به جای رشد در بستر ارتباطات انسانی، به موجوداتی منفعل در دنیای فناوری تبدیل می‌شوند. جهان آینده مستلزم باز تعریف فرهنگ دیجیتال است، فرهنگی که در آن استفاده از فناوری با اهداف انسانی همسو شود.

این فرهنگ باید به والدین و مربیان آموزش دهد که چگونه کودکان را در استفاده از فناوری هدایت کنند. همچنین، توسعه‌ برنامه‌های هوش‌مصنوعی می‌بایست به گونه‌ای باشد که به جای تشدید اعتیاد دیجیتال، تعاملات انسانی و هوش اجتماعی را تقویت کند.

در عصر هوش مصنوعی، جامعه‌ انسانی در نقطه‌ای حساس از تاریخ خود قرار گرفته است. اعتیاد کودکان به فضای مجازی نه‌تنها تهدیدی برای سلامت روانی و اجتماعی آنان، بلکه زنگ خطری برای ارزش‌های فرهنگی و انسانی است. با این حال، از طریق توسعه‌ فرهنگ دیجیتال و استفاده آگاهانه از فناوری، می‌توان این چالش را به فرصتی جهت تقویت مهارت‌های انسانی تبدیل کرد.

انتهای پیام/



منبع: خبرگزاری تسنیم

مورد مشکوک سرهنگ و آن سرباز ارمنی که حاضر نشد به امام دشنام دهد


خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ صادق وفایی: کتاب «گزارش یک‌بازجویی؛ از یک سرهنگ عراقی» سال ۱۳۶۹ منتشر شد و چاپ سومش سال ۱۴۰۲ توسط انتشارات سوره مهر به بازار آمد. کتاب، حاصل مستندنگاری مرتضی بشیری از بازجویی‌ها و زندگی‌اش با سرهنگی عراقی به‌نام محمدرضا جعفرعباس الجشعمی است که در خلال عملیات کربلای ۵ به اسارت نیروهای ایرانی درآمد. مرتضی بشیری به‌جز این‌کتاب قدیمی، به‌دلیل داشتن سمت بازجو و مسئول جنگ روانی قرارگاه خاتم‌الانبیا و روایت کتاب «پوتین‌قرمزها» ازجمله شخصیت‌های شناخته‌شده حوزه اسارت در ادبیات جنگ است.

البته سرهنگی که نامش ذکر شد، در ابتدا فقط یک‌سرهنگ است و با تدبیری که نویسنده در نگارش اثر به کار برده، به‌مرور با اسم و چهره پیش روی مخاطب ساخته می‌شود. به‌عنوان مثال، در ابتدای امر، مخاطب با توصیفاتی روبروست که حاشیه شخصیت سرهنگ را می‌سازند: «اگر غریبه‌ای وارد اتاق می‌شد، فکر نمی‌کرد که یک‌سرهنگ اسیر دارد جواب پس می‌دهد! راحت نشسته بود و یک‌ریز حرف می‌زد.» در جملات و سطور بعدی، شخصیت پرهیاهو و جنجالی سرهنگ این‌گونه به‌سمت تکمیل‌شدن می‌رود: «پیاپی خدا را شکر می‌کرد که اسیر گردید و در خاک مذلت ذبح نشده است! شهوت حرف‌زدن اجازه گوش‌کردن را از او گرفته بود.»

ویژگی‌های شخصیتی سرهنگ است که باعث می‌شود، فکر و خیالش، راوی اثر یعنی بشیری را راحت نگذارد و به اصطلاح برود توی کار سرهنگ. به این‌ترتیب کنجکاوی نگارنده، باعث یک‌کشف و شهود و تکمیل پازل شخصیتی سرهنگ جشعمی می‌شود؛ کسی که «چهره‌اش دل‌نشین و اطمینان‌بخش بود، اما در صورت سرهنگ، گاه زهرخندی نقش می‌بست که او را موجودی قسی‌القلب، بی‌گذشت و متکبر نشان می‌داد؛ و همین او را غیرقابل تحمل می‌کرد.» و همچنین «پس از پاسخ به یک سوال سعی می‌کرد ابتکار عمل گفت‌وگو را به دست بگیرد.»

با اطلاعاتی که بشیری دارد، می‌داند سرهنگ‌دومی درجه فرماندهان گردان در ارتش عراق است اما سرهنگِ اسیری که او زیر نظر گرفته، فرمانده یک‌تیپ مستقل بوده است. او در خلال بررسی‌هایش متوجه می‌شود سرهنگ جشعمی، کلید وحدت بین اسرای عراقی است و همچنین به این‌حقیقت واقف می‌شود که سرهنگ، چشم راست ماهر عبدالرشید، فرمانده سپاه هفتم عراق است. در طرف دیگر، سرهنگ هم حسن نیت و دوستی عجیبی نشان می‌دهد؛ طوری که در فرازهایی راوی به شک و تردید می‌افتد و از دلش می‌گذرد نکند درباره جشعمی اشتباه کرده باشد. یکی از فرازهایی که درباره چرخش شخصیتی و نرم‌شدن سرهنگ است، مربوط به شب سوم مواجهه بشیری با اوست که سرهنگ و چند اسیر دیگر را برای اسکان در کمپ موقت در جاده اهواز خرمشهر حرکت می‌دهند و بین مسیر، بشیری به‌خاطر سرما، کلاه کاموایی خود را روی سر سرهنگ می‌گذارد و جشعمی گریه رقت‌باری سر می‌دهد.

ابوعبدالله (ماهرعبدالرشید) و من رسیدیم. و ماهر از استوار پرسید: چرا او را می‌زنی؟ استوار در پاسخ گفت: این سرباز ارمنی و غیر مسلمان است. الان بیش از یک ساعت است که او را می‌زنم تا به (امام) خمینی فحش بدهد اما او، نمی‌گوید و مقاومت می‌کند. می‌گوید مرا بکش اما من این‌کار را نمی‌کنم. ماهرعبدالرشید به مترجم گفت: به او بگو فحشی بگوید و خود را رها سازد چرا مقاومت می‌کند؟فرازهای دیگری هم که نشان‌دهنده رفتار ایرانی‌ها با اسرای جنگی هستند و می‌توانند باعث رقت‌قلب هر اسیر و هر مخاطب دیگری هم بشوند، در «گزارش یک‌بازجویی» وجود دارند؛ ازجمله فرازهای مربوط به مهمانی شام برای آن‌ها در هتل استقلال که به‌قول راوی، میز تشریفاتی پر زرق و برقی برای آن‌ها چیده بودند، همچنین سفر زیارتی اسرا به قم و بهشت‌زهرا. بشیری می‌گوید اسیران عراقی پس از حضور در گلزای شهدای بهشت‌زهرای تهران، چیزی را دیدند که عکس آن را شنیده بودند. چون در عراق آن‌روز که تحت امر صدام حسین بود، هر خانواده کشته‌داده در جنگ، حق نداشت بیش از ۳ روز عزادار باشد و سر در خانه‌اش پرچم سیاه بگذارد.

* آن سرباز ارمنی که حاضر نشد به امام دشنام دهد

یکی از فرازهای جالب کتاب «گزارش یک‌بازجویی» مربوط به اتفاقی که باعث می‌شود جشعمی ماجرایی از ماهر عبدالرشید را برای راوی تعریف کند. بشیری می‌گوید در خلال بازجویی از اسرای عراقی، متوجه شد روش صحیحی در رفتار با آن‌ها به کار گرفته نمی‌شود. در نتیجه این‌مساله یعنی برخوردهای تند و دفع‌کننده را به مافوق خود گزارش کرد که این‌کار باعث شد دستور توقف ادامه بازجویی‌ها برای جلوگیری از این‌نوع برخوردها صادر شود. این‌کار باعث قدردانی جشعمی از راوی «گزارش یک‌بازجویی» می‌شود.

بشیری می‌گوید:

«وقتی جشعمی مرا دید، تشکر کرد و گفت: «من از روش آن‌ها تعجب نمی‌کنم. ما در عراق خیلی بدتر از این‌ها را داریم. در یکی از محورها یک سرباز ایرانی به اسارت ما درآمده بود. دیدم استواری از ارتش عراق با پوتین به دهانش می‌زند و خون از دهان اسیر جاری است و دندان‌هایش شکسته است؛ به‌طوری که ماهر عبدالرشید با همه قساوت قلبش رقت آورد و با هم به سمت استوار و این‌سرباز ایرانی رفتیم. سرباز مرتبا به زبان فارسی می‌گفت: مرا بکش اما نمی‌گویم. استوار از مترجم می‌پرسید که چه می‌گوید و بعد مجددا او را می‌زد. ابوعبدالله (ماهرعبدالرشید) و من رسیدیم. و ماهر از استوار پرسید: چرا او را می‌زنی؟ استوار در پاسخ گفت: این سرباز ارمنی و غیر مسلمان است. الان بیش از یک ساعت است که او را می‌زنم تا به (امام) خمینی فحش بدهد اما او، نمی‌گوید و مقاومت می‌کند. می‌گوید مرا بکش اما من این‌کار را نمی‌کنم. ماهرعبدالرشید به مترجم گفت: به او بگو فحشی بگوید و خود را رها سازد چرا مقاومت می‌کند؟ مترجم ترجمه کرد. سرباز ارمنی رو به من و ماهر کرد و گفت: آیا شما به خدا ناسزا می‌گویید؟ من در این‌هنگام استغفار کردم و ماهر با قهقهه‌ای از او پرسید: مگر (امام) خمینی خود را خدا خوانده است؟ سرباز ارمنی در پاسخ گفت: خیر او مرد خداست. احکام خدا را اجرا می‌کند، به خدا توکل دارد و جز خدا از هیچ‌کس و هیچ‌چیزی نمی‌ترسد و از همه مهم‌تر، او متصل به خداست و به کسی که به خداوند متصل باشد نمی‌توان ناسزا گفت، من اگر بمیرم حاضر نیستم به رهبر کشورم که یک رهبر الهی و سیاسی است اهانت کنم.» (صفحه ۶۶)

مورد مشکوک سرهنگ و آن سرباز ارمنی که حاضر نشد به امام دشنام دهد

* اسیری که اسرای دیگر را می‌زد

بشیری در فرازی از کتاب، وضعیت اسرای عراقی و صف دریافت غذایشان را توصیف می‌کند و می‌گوید یکی از اسیران که به‌تازگی لباس اسارت را به تن کرده بود، با شلاقی در دست سعی می‌کرد از تجمع اسرا و بی‌نظمی جلوگیری کند. بشیری با گرفتن شلاق از آن‌اسیر، به تندی این‌سوال را از او می‌کند که «مگر خودت اسیر نیستی؟»

راوی «گزارش یک‌بازجویی» در ادامه برخورد با این‌اسیر شلاق‌به‌دست، برای برقراری نظم جملات جالبی را خطاب به اسرای عراقی می‌گوید که بیانگر همان‌نگاه امام خمینی (ره) به جنگ ایران و رژیم بعثی صدام هستند: «خطاب به اسرا گفتم: برادران! از نظر جمهوری اسلامی، جنگ برای اسیر خاتمه یافته و اسیر تحت لوای اسلام در امنیت کامل قرار دارد. به شما توصیه می‌کنم هرکس در جای خود بنشیند تا غذای او را بدهند. انتظار دارم با ما همکاری کنید.» (صفحه ۲۹)

بخش‌هایی از کتاب هم به شرایط زندگی اسرای عراقی در ایران اختصاص دارند. طبق روایت بشیری، عده‌ای از اسرا روزها می‌خوابیدند و شب‌ها را به عبادت می‌گذراندند. در طول روز نیز روزه‌های قرضی خود را می‌گرفتند.

* برخورد یک‌برادر کشته با سرهنگ

در فرازی از «گزارش یک‌بازجویی»، شخصیت عدنان وارد روایت می‌شود که یکی از نیروهای معاود عراقی (عراقی‌هایی که با ایران همکاری می‌کردند) است. نکته مهم درباره کاراکتر عدنان این است که او جشعمی و کارنامه جنگی‌اش را می‌شناخته اما اقدامی علیه او نمی‌کند. جشعمی فرمانده تیپ کماندویی سپاه هفتم عراق بوده که در عملیات کربلای ۴ در جزیره ام‌الرصاص نیروهای ایرانی و همچنین برادر عدنان را درو کردند.

هم اکنون که جنگ در اوج خود قرار دارد کت‌شلوارپوش‌ها این برخورد را با ما دارند، اگر جنگ تمام شود چه بر سر ما خواهد آمد؟ ژیگولوهایی که کفش ورنی می پوشند و اتوی شلوارشان بهترین برش در کارهاست، عارشان می‌آید که رزمنده با هیات بسیجی در مجمع دیپلمات‌ها ظاهر گردندمرتضی بشیری و عدنان نزدیک به ۲ سال با هم همکاری می‌کنند و جشعمی نیز بین این‌دو حضور دارد. زمانی‌که سرهنگ به هویت عدنان پی می‌برد، به‌قول راوی کتاب «وا می‌رود.» چون عدنان او را برای شام به منزلش دعوت می‌کند و در این‌ضیافت شبانه است که راوی و عدنان، اطلاعات بیشتری از طایفه و خانواده بزرگ جشعمی پیدا می‌کنند. آن‌ها به این‌واقعیت پی می‌برنند که پدر جشعمی، شخصیتی بسیار مومن و از شیعیان بزرگ عراق است. ماهرعبدالرشید هم از سرهنگ برای بهره‌برداری از نفوذش در بین شیعیان استفاده می‌کرده است. نکته مهم این بوده که جشعمی از نظر درجه نظامی، لیاقت فرماندهی گردان را داشت اما با اعطای جایگاه فرماندهی تیپ به او، به طور طبیعی خود را مدیون نظام عراق می‌دانست.

* کنایه‌های راوی به مسئولان و دیپلمات‌های کت‌شلوارپوش

دو فراز از «گزارش یک‌بازجویی» هست که دربرگیرنده کنایه‌های مرتضی بشیری به خودی‌های کت‌شلوارپوش و دور از میدان جنگ هستند. در بخشی از روایت ماجراهای مربوط به سرهنگ جشعمی، اسرا به یک‌نشست خبری برده می‌شوند و کنایه اول درباره حضور این‌افراد در برنامه است. بشیری درباره دستاورد حضور اسرا در نشست خبری می‌گوید «نمایندگان کت‌شلوارپوش ستاد تبلیغات جنگ هم که همیشه پس از پیروزی‌ها ظاهر می‌شدند و زحمت آوردن خبرنگاران را با هماهنگی وزارت امور خارجه کشیده بودند اذعان داشتند که بیش از حد موفقیت به دست آورده‌اند.» (صفحه ۶۲ به ۶۳)

کنایه دوم هم جایی است که بشیری به‌خاطر سر و وضع خاک‌آلود و جنگی خود، با یادآوری جلسه، درباره دیپلمات‌ها و مسئولان خوش‌پوش صحبت واگویه‌هایی دارد و می‌گوید: «ظاهری ژولیده داشتم؛ خاک‌آلوده و عرق‌کرده. اما قدر مسلم این بود که از مقر سازمان ملل نمی‌آمدم، بلکه از منطقه جنگی و با عده‌ای اسیر آمده بودم. هجوم خیالات مرا اسیر خود کرده بود: هم اکنون که جنگ در اوج خود قرار دارد کت‌شلوارپوش‌ها این برخورد را با ما دارند، اگر جنگ تمام شود چه بر سر ما خواهد آمد؟ ژیگولوهایی که کفش ورنی می پوشند و اتوی شلوارشان بهترین برش در کارهاست، عارشان می‌آید که رزمنده با هیات بسیجی در مجمع دیپلمات‌ها ظاهر گردند.»

جشعمی در نشست خبری طوری صحبت می‌کند که بشیری به او می‌گوید سخنانش، او را یاد حُر بن یزید ریاحی انداخته است.

نکته‌ای هم که نباید از کنار آن گذشت، جمله‌ای است که راوی درباره شرایط پس از پایان نشست خبری ترسیم می‌کند؛ او می‌گوید با شوخی و خنده همراه اسرا از جلسه خارج شده و به سمت اردوگاه حرکت کرده‌اند.

* پایان‌بندی مهم؛ چه‌کسی جنگ را شروع کرد؟

سرهنگ محمدرضا جعفرعباس الجشعمی در طول روایت «گزارش یک‌بازجویی» دوبار دچار سکته قلبی می‌شود و برای دیدار خانواده‌اش اظهار نگرانی می‌کند. او رفته‌رفته تحرک و شادمانی خود را از دست می‌دهد و طبق گفته راوی، با دهان‌بینی مفرطی که داشته بین اسرا تبدیل به مصیبت و یک‌مشکل می‌شود. چون هر روز یک‌چیز می‌گفته و دچار تناقض شخصیتی می‌شده است. بشیری می‌گوید «دیگر او را پرتحرک ندیدم. با یک تشکچه و بالشت در گوشه‌ای می‌نشست و کتاب مطالعه می‌کرد.»

جشعمی در مقطعی برای معاینه و درمان به بیمارستان بقیه‌الله منتقل می‌شود. اما سوال مهمی که «گزارش یک‌بازجویی» بنا دارد به آن پاسخ دهد از ابتدا تا انتهای کتاب مخاطب را کنجکاو نگه می‌دارد تا در موخره، ارائه شود؛ این‌که چه‌کسی جنگ را شروع کرد؟ «پرسیدم: جناب سرهنگ به نظر شما مسبب این بدبختی‌ها کیست؟ چه کسی جنگ را شروع کرد؟ راستش بعد از این‌همه مدت، می‌خواهم بدون ریا و تظاهر از نظرت مطلع شوم.»

پایان‌بندی «گزارش یک‌بازجویی» برای پاسخ به این‌سوال مهم در نظر گرفته شده است؛ جایی که جشعمی یک‌بار برای همیشه طوری جواب می‌دهد که بشیری یقین می‌کند سرهنگ نقاب از چهره برداشته و راستش را می‌گوید:

«گفتم: بالاخره سوالم را جواب ندادی. لحظه‌ای به دست‌هایش نگاه کرد و بعد، انگار که چیزی یادش افتاده باشد، با قاطعیت گفت: همان‌حرام‌زاده‌ای که در قصر شیرین شراب را سر کشید و گفت که پیاله بعدی را در تهران خواهم نوشید.»



منیع: خبرگزاری مهر

چند نفر از اهل فرهنگ برای تسهیلات تبصره ۱۸ درخواست دادند؟


به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم،‌ فرآیند اعطای تسهیلات تبصره 18 به همه اشخاص حقیقی و حقوقی دارای پروانه و مجوز فعالیت از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی از آبان ماه آغاز شده است.

بر اساس آخرین آمار و اطلاعات وزارت اقتصاد و امور دارایی تاکنون 295 نفر از اشخاص حقیق یو حقوقی دارای پروانه و مجوز فعالیت از وزارت فرهنگ برای ردیافت این تسهیلات ثبت نام کرده‌اند.

تعداد پرونده‌های تایید شده با توجه به طرح‌هایی که این افراد ارسال کرده‌اند،‌ هنوز چندان روند افزایشی ندارد. افسر موموندی مشاور برنامه‌ریزی، اشتغال و کارآفرینی معاونت توسعه مدیریت و منابع وزارت ارشاد نیز روز گذشته در گفت‌وگو با تسنیم از پیشرفت کند بررسی پرونده‌ها سخن گفته بود.

واجدین شرایط باید طرح‌هایی در قالب برنامه (وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی) ذیل تبصره (18) قانون بودجه سال 1402 کل کشور، شامل برنامه‌های ایجاد و توسعه، تولید، اشتغال و کارآفرینی بر مبنای رسته فعالیت‌های صنعت بازی، صنعت رسانه و تبلیغات، صنایع فرهنگی (چاپ، نشر و تولید محتوا)، صنایع هنری و صنعت سینما ارائه کنند.

بر اساس اعلام وزارت ارشاد، نرخ سود تسهیلات در طرح‌های ایجادی، توسعه‌ای و تکمیلی(سرمایه ثابت) 15 درصد و در طرح‌های سرمایه در گردش20 درصد بوده است؛ هم‌چنین در مناطق مرزی و غیربرخوردار، 2 درصد از نرخ‌های اعلام شده کسر خواهد شد. زمان بازپرداخت نیز برای طرح‌های سرمایه در گردش حداکثر یک‏سال و تسهیلات ایجادی، توسعه‌ای و تکمیلی حداکثر 5 سال (شامل دوره مشارکت و تنفس جمعا حداکثر 2سال و بازپرداخت حداکثر 3سال) تعیین شده است.

 انتهای پیام/



منبع: خبرگزاری تسنیم

ریچارد فورمن درگذشت


به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از نیویورک تایمز، ریچارد فورمن، نویسنده نمایشنامه‌نویس آوانگارد که بی‌وقفه به نمایشنامه و تئاتر می‌پرداخت و تئاتر هستی‌شناسی-متشنج را تأسیس کرد، در ۸۷ سالگی از دنیا رفت.

دیوید هرسکوویتز، مدیر هنری تئاتر تارگت مارجین در بروکلین و یکی از مدیران بنیاد ادبی فورمن، گفت که مرگ وی در بیمارستان و به دلیل عوارض ذات الریه رخ داد.

فورمن شرکت خود را سال ۱۹۶۸ با عنوان تئاتر هستی‌شناسی-هیستریک تأسیس کرد و در ادامه بیش از ۵۰ نمایشنامه خود را از طریق آن ارائه کرد. این گروه نمایشی سال‌ها در یک کلیسای تاریخی مستقر بودند. نام کمپانی وی به ماهیت هستی و اعتقاد خود وی اشاره دارد که موقعیت‌های زندگی را اساساً متشنج می‌دید و باور داشت احساسات سرکوب‌شده به‌عنوان تعاملات فلسفی ظهور می‌کنند.

عنوان نمایشنامه‌های او حکایت از جهان بینی او داشت. «موج‌های باهمی رویایی برای ماساچوست غربی» (۱۹۷۱) یکی از همکاری‌های متعدد وی با آهنگساز استنلی سیلورمن از جمله این آثار است. «سر من یک پتک بود» (۱۹۷۹) درباره یک استاد و دو دانشجو که با ناامیدی از کسب دانش روبه‌رو هستند، «پسر بد نیچه!» (۲۰۰۰) درباره فروپاشی عصبی فیلسوف آلمانی و «شاه کابوی روفوس بر جهان حکومت می‌کند!» (۲۰۰۴) که از دولت جورج دبلیو بوش الهام گرفته بود، از دیگر آثار وی هستند که مبتنی بر دیدگاه فلسفی وی شکل گرفتند. عناوین دیگری مانند «یادآوری کامل» (۱۹۷۰)، «تحرک عمودی» (۱۹۷۴) و «آسیب دائمی مغز» (۱۹۹۶) هم گرچه مختصرتر، اما کم تاثیرتر نبودند.

بن برانتلی در یکی از نقدهای تایمز در سال ۲۰۰۴ از نمایشنامه‌های فورمن به عنوان «مینی‌های بی‌نظیر» یاد کرد که شادی‌های تئاتری سرگیجه‌آوری را ارائه می‌کنند.

فورمن از همان اوایل کارش کاملاً دیده شد و جایزه برد. او اولین جایزه اوبی (مخصوص نمایش‌های برادوی) خود را سال ۱۹۷۰ برای «پله‌های فیل» که از آن به عنوان اپرایی درباره یک نمایش رادیویی یاد می شود، دریافت کرد و در ادامه مسیر خلاقیتش بیش از نیم دوجین جایزه اوبی دیگر به کارنامه‌اش افزود که یکی از آنها در سال ۱۹۷۳ برای خود تئاتر هستی شناسی-هیستریک بود و در سال ۱۹۷۶ برای «رودا در سرزمین سیب زمینی» که نمایشی تقریباً دو ساعته در یک پرده درباره زنی که رویاهای عجیبی می‌بیند، یک اوبی دیگر گرفت.

در ۲ مورد او در یک سال با ۲ اثر خود در بخش بهترین نمایشنامه حضور داشت که یک بار در سال ۱۹۸۷ برای «درمان» با تاکید بر روابط بیمار و پزشک، در واقع با خودش برای دریافت جایزه اصلی برای «فیلم شیطان است، رادیو خوب است» رقابت کرد و بار دیگر هم زمان برای «مروارید برای خوک‌ها» درباره یک بازیگر پریشان ذهن و «بنیتا کانووا» درباره دختران بدجنس مدرسه‌ای در سال ۱۹۹۸ با خودش رقابت کرد و برنده جایزه شد. وی همچنین جایزه بهترین کارگردانی را سال ۱۹۸۶ برای «لارگو دسولاتو» نوشته واسلاو هاول و یک اوبی ویژه در سال ۱۹۸۸ برای یک عمر نمایشنامه نویسی دریافت کرد.

سال ۱۹۹۵ وی در ۵۸ سالگی بورسیه بنیاد مک‌آرتور را دریافت کرد، که عموماً به عنوان کمک هزینه به شخصیت‌های نابغه اهدا می‌شود. این بنیاد او را برای تعهدش به توسعه واژگان جدید تئاتری که بر کارگردانی تئاتر آوانگارد آمریکایی تأثیر گذاشت، تحسین کرد.

او سال ۲۰۱۸ در یک مصاحبه ویدیویی گفت هرگز از دنیا خیلی خوشحال نبوده و آنچه وادارش می‌کند تا بنویسد این نیاز وسواسی است که بفهمد چه چیزی اینجا نیست که او می‌خواهد باشد. وی گفت: من نمایشنامه می‌نویسم تا سعی کنم این خلاء بزرگ را پر کنم.

ریچارد که سال ۱۹۳۷ متولد شده و از دبیرستان علاقه اولیه خود را به تئاتر نشان داده بود خیلی زود و در سال ۱۹۵۳، نمایشنامه «بوته» اثر آرتور میلر را تهیه و کارگردانی کرد. او سال ۱۹۵۹ از دانشگاه براون در رشته انگلیسی فارغ التحصیل شد و به تشکیل گروه تئاتر دانشجویی در آنجا کمک کرد. وی اوایل کارش بخشی از یک گروه فیلمسازی بود ولی بعد به نویسندگی روی آورد و آخرین نمایشی که خودش نوشت و کارگردانی کرد «یک عاشقانه واقعی» بود که سال ۲۰۱۳ روی صحنه رفت.

برخی از نمایشنامه‌های وی از جمله «نیچه، ای پسر بد!» و «حالا که کمونیسم مرده، من احساس پوچی می‌کنم» به فارسی ترجمه و منتشر شده‌اند.



منیع: خبرگزاری مهر

اشعاری از مشهورترین شاعر زن ایران شنیدنی شد


به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم،‌  انتشارات نیستان نسخه صوتی دیوان پروین اعتصامی را با صدای فاطمه سالاروند منتشر و روانه بازار نشر کرد.

پروین اعتصامی شاعر ایرانی متولد تبریز است. تنها اثر چاپ و منتشر شده از پروین اعتصامی دیوان اشعار اوست که دارای 606 شعر شامل اشعاری در قالب‌های مثنوی، قطعه و قصیده است. اشعار وی را می‌توان به دو دسته تقسیم کرد: دسته اول که به سبک خراسانی سروده شده و شامل اندرز و نصیحت است و بیشتر به اشعار ناصرخسرو شبیه‌ است. دسته دوم اشعاری که به سبک عراقی است و بیشتر جنبه داستانی به ویژه از نوع مناظره دارد و به سبک شعر سعدی نزدیک است.

کتاب صوتی «دیوان پروین اعتصامی» مجموعه‌ای از اشعار اعتصامی است که توسط انتشارات کتاب نیستان منتشر شده است.

پروین بیشتر به دلیل به کار بردن سبک شعر مناظره در شعرهایش، معروف است و از وی به عنوان مشهورترین شاعر زن ایران یاد شده‌ است.

کتاب صوتی دیوان پروین اعتصامی به مدت 16 ساعت و 25 دقیقه به قیمت 440 هزار تومان منتشر و روانه بازار نشر شده است.

انتهای پیام/



منبع: خبرگزاری تسنیم

انتصاب اعضای هیئت علمی جایزه جهانی کتاب سال


به گزارش خبرگزاری مهر، سید عباس صالحی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی با صدور احکامی جداگانه حجت‌الاسلام سیدحسن اسلامی اردکانی، محمدجواد اسماعیلی، محمدباقر خرمشاد، روزبه زرین‌کوب، هادی عظیمی، مهرداد قیومی بیدهندی و عباسعلی وفایی را به‌عنوان اعضای هیئت علمی سی‌ودومین جایزه جهانی کتاب سال جمهوری اسلامی ایران منصوب کرد.

مشروح متن حکم صالحی در ادامه می‌آید؛

«نظر به مراتب علمی و پبشینه ارزشمند جناب‌عالی در حوزه پژوهش و تحقیق، به موجب این حکم به عنوان «عضو هیئت علمی سی‌ودومین جایزه جهانی کتاب سال جمهوری اسلامی ایران» منصوب می‌شوید.

امید است با توکل بر خداوند متعال و هم‌فکری و همکاری با صاحب‌نظران و پژوهشگران متعهد و متخصص ایران‌زمین، این جایزه بتواند در گسترش پژوهش‌ها و مطالعات حوزه‌های اسلام‌شناسی، ایران‌شناسی و توسعه دیپلماسی فرهنگی نقش‌آفرین و اثرگذار باشد.»



منیع: خبرگزاری مهر

تغییر ساعت کاری کتابخانه مجلس در ماه‌های پایانی سال


به گزارش خبرگزاری تسنیم،‌ به نقل از روابط عمومی و امور بین‌الملل کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، ساعت کاری کتابخانه مجلس تغییر یافته است.

به اطلاع پژوهشگران و مراجعه‌کنندگان محترم می‌رساند ساعت کاری مجموعه کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی در ماه‌های پایانی سال 1403 شنبه تا چهارشنبه از ساعت 8 صبح تا 17 بعد ازظهر و پنج‌شنبه‌‌ها  از ساعت 8 صبح 8 تا 16عصر خواهد بود.

لازم به یادآوری است ورود به کتابخانه بس از ساعت 17 ممکن نخواهد بود.

انتهای پیام/



منبع: خبرگزاری تسنیم

زندگینامه شهید مدافع حرم سید سجاد خلیلی چاپ شد


به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «نسیم به سوی من وزید» نوشته زهره اسدی به تازگی توسط انتشارات سوره مهر منتشر و روانه بازار نشر شده است. این‌کتاب دربرگیرنده زندگینامه شهید مدافع حرم سید سجاد خلیلی است. شهید مدافع حرم سیدسجاد خلیلی جوانی دهه هفتادی و کوچک‌ترین شهید مدافع حرم استان مازندران است.

شهید سید سجاد خلیلی پانزدهم آذرماه ۱۳۷۰ در روستای متکازین از توابع شهرستان بهشهر متولد شد. او فرزند دوم خانواده بود. تا مقطع کاردانی در رسته پیاده در دانشکده امام حسین (ع) تحصیل کرد و مدرک لیسانس خود را از دانشگاه علوم و فنون زمینی امیرالمؤمنین (ع) اخذ کرد. در تاریخ یکم آبان ۱۳۸۹ به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ملحق شد و در لشکر ۲۵ کربلا به خدمت پرداخت. این شهید در تاریخ ۲۱ فروردین ۱۳۹۵ هجری شمسی در منطقه خان طومان سوریه به فیض شهادت نائل آمد و سپس در گلزار شهدای بهشت فاطمه بهشهر به خاک سپرده شد.

کتاب «نسیم به سوی من وزید» با روایت دوران نوجوانی شهید خلیلی آغاز می‌شود و به مرور خاطرات و شیطنت‌های کودکی و در ادامه به دوران نوجوانی و دانشگاه او می‌پردازد. در دو فصل اول کتاب، خواننده به دور از فضای جنگ و جبهه با شخصیت اصلی سجاد همراه می‌شود و با او انس می‌گیرد.

به گفته نویسنده اثر چون شهید خلیلی قصد داشته خودش زندگی‌نامه‌اش را بنویسد، اسدی تمام اتفاقات کتاب را از زبان خود شهید نقل کرده و چون لازم بوده زبان و نگاه بیش از ۷۰ نفر را به یک زبان و نگاه متمرکز کند باید احتیاط زیادی در واقعی بودن و صحت متن روایت‌ها می‌کرده است.

به این‌ترتیب اسدی با حدود ۷۵ نفر از دوستان، آشنایان، هم‌رزمان و اعضای خانواده شهید برای نگارش کتاب به گفتگو نشسته و برای این‌کار با توجه به ویژگی‌های شخصیتی و شغلی و تحصیلی شهید به بیشتر شهرهای کشور سفر کرده است.

با توجه به اینکه نویسنده اثر و شهید خلیلی هر دو از اهالی مازندران هستند ضرب‌المثل‌ها و اصطلاحات این خطه در کتاب گنجانده شده که برای مردم استان‌های مازندران، گلستان و گیلان جذاب و خواندنی است که البته همه این قسمت‌ها به صورت کاملا شفاف و روان ترجمه شده است.

«نسیم به سوی من وزید» علاوه بر مقدمه، در ۵ فصل با عناوین «اسمت برای من»، «بن‌بست بهار»، «پرواز یک قاصدک»، «بوسه برخاک» و «اسمم برای تو» تهیه و تدوین شده است.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:

«نقشه کشیدیم یک تشییع جنازه سوری هم راه بیندازیم. چون قبرستان خارج از روستا بود و راه خوبی برای فرار. یک تابوت می‌خواستیم و میت. من هم کم نیاوردم. رفتم مسجد و لباس روحانی را برای چند ساعتی امانت گرفتم. پیچاندن عمامه را از آقاجون یاد گرفته بودم. هیچ‌وقت فکرش را نمی‌کردم اینجا به‌دردم بخورد. قشنگ پیچش دادم و روی سرم گذاشتم. برگشتم بین بچه‌ها. کسی نمی‌توانست به من شک کند. یکهو انگشتی کمرم را سوراخ کرد. سرم را چرخاندم. یک خانوم چادری بود. هاج‌وواج نگاهش می‌کردم که …»

این‌کتاب با ۳۵۲ صفحه، شمارگان هزار و ۲۵۰ نسخه و قیمت ۲۹۰ هزار تومان عرضه شده است.



منیع: خبرگزاری مهر

علاقه‌مندان حاج‌قاسم زیادند ولی از کتاب ما بی‌خبرند


مسعود آذرباد نویسنده در گفتگو با خبرنگار مهر درباره کتاب «پی‌نما از چیزی نمی‌ترسیدم» گفت: این کتاب به سفارش انتشارات مکتب حاج قاسم به نگارش درآمد. به واسطه آشنایی با آقای سعید رزاقی که دبیر هنری این کتاب است و انجام کارهای تاریخی پیش از این کتاب، سال ۹۹ بود که به من اطلاع دادند انتشارات مکتب حاج قاسم پیشنهاد تصویرگری این کتاب را دادند.

وی افزود: پس از چند جلسه، خوانش متن و بازنویسی، کتاب به مرحله تصویرگری رفت. این کتاب یکی از سه‌کتاب پرفروش انتشارات مکتب حاج قاسم در نمایشگاه کتاب بوده است و در جشنواره شهید همدانی هم توانست جایزه کسب کند. پیش از این کتاب، کتابی با محوریت شخصیت‌های تاریخی با این حجم و کیفیت در بازار وجود نداشت، ما هم تلاش کردیم تصویر ساده، صادق، روشن و به دور از اضافات و قهرمان‌پروری غیرمعقول از شخصیت حاج قاسم نداشته باشیم. تلاش کردیم برای نوجوانان و جوانان زندگی حاج قاسم ملموس باشد و مخاطب تصویر روشنی را به شکل پی‌نما از حاج قاسم به دست بیاورد.

نویسنده کتاب «یورش سرد» در ادامه گفت: اگرچه کتاب اصلی حاج قاسم با عنوان «از چیزی نمی ترسیدم» مبنای این کتاب بود اما در کنار آن تلاش کردیم مطالعات بیشتری داشته باشیم و اگر در مواردی نواقصی وجود داشت، حفره‌ها را با اطلاعات درست پر کنیم. به خاطر دارم در زمان نگارش این کتاب بنا بر مشکلات شخصی، به دلیل علاقه به حاج قاسم کار را پیش بردم.

تعداد نویسنده‌های پی‌نمانویس متعهد و متخصص محدود است

آذرباد گفت: متاسفانه همه ما در کمبود آثار پی‌نما از شخصیت‌ها و قهرمانان ایرانی مقصریم. ناشران به دلیل این‌که حاضر به خطر و هزینه‌کردن نیستند سراغ تولید این آثار نمی‌روند. در حالی که ذات پی‌نما نباید محدود به کاغذ گلاسه و گرانقیمت باشد. کار تصویرگری اگر سیاه و سفید هم باشد مخاطب خود را پیدا می‌کند کما اینکه در صنعت مانگا ژاپن شاهد سالیانه بالغ بر دو میلیارد جلد فروش هستیم، یعنی به هر ژاپنی سالانه ۱۵ مانگا می‌رسد. اما ناشر ایرانی تحقیق و توسعه‌ای ندارد.

وی افزود: این کار را با همکاری سعید مهاجر به نگارش درآورده‌ایم و کتاب ثمره تلاش هر دوی ماست. متاسفانه نویسنده‌های پی‌نمانویس متعهد و متخصص، بسیار محدوداند و حتی منتقدان و رسانه ما به این قالب روی خوش نشان نمی‌دهند. کسی درباره قالب‌های ادبی و هنری این کتاب صحبت نمی‌کند. مخاطب هم به دلیل بالابودن قیمت و کمبود اطلاعات در این زمینه به سراغ خریدش نمی‌آید.

این نویسنده در پایان گفت: در ایران علاقه‌مندان به شخصیت حاج قاسم بسیار زیادند ولی از چنین‌کتابی خبر ندارند. وزارت ارشاد هم به نحوی در این مسیر مقصر است و باید فرآیند نگارش این کتاب‌ها را تسهیل کند. برای مثال کاغذ مانگا کاغذ بازیافتی است و در جهت تسهیل قیمت به دست ناشران می‌رسد. امیدوارم ناشران ما هم به این آگاهی برسند و سراغ انتشار چنین‌کتاب‌هایی بیایند.



منیع: خبرگزاری مهر