سلیمانی نباشد، کشورت اشغال خواهد شد


به گزارش خبرگزاری مهر، مهدی جهاندار شاعر اصفهانی، شعر تازه‌ای با عنوان «سلیمانی تویی» برای شهید حاج قاسم سلیمانی سروده است.

این غزل را در ادامه می‌خوانیم؛

*
سلیمانی نباشد، کشورت اشغال خواهد شد

سلیمانی نباشد، پرچمت پامال خواهد شد

سلیمانی نباشد، عزّتت بر باد خواهد رفت

سلیمانی نباشد، فتنه و جنجال خواهد شد

سلیمانی نباشد، غنچه‌ها در خواب می‌سوزند

سلیمانی نباشد، غصه مالامال خواهد شد

حواشی‌پیشگان در خدمت سرمایه‌سالاران

وطن تاراجِ مُشتی دلقک و دلّال خواهد شد!

سلیمانی تویی! پروانه در آتش اگر باشی

به رسم شعله از پروانه استقبال خواهد شد

هنوز از عبرت تاریخ می‌پرسی؟ چه می‌پرسی!

سلیمانی نباشی، فتنه‌ها دجّال خواهد شد

نمی‌بینی نشان‌ها را؟ زمان آبستن جنگ است

نمی‌بینی تکان‌ها را؟ زمین غربال خواهد شد

سلیمانی می‌آید، جاءَ نصرُالله می‌خواند

سلیمانی بمان! شاید همین امسال خواهد شد!

سلیمانی بمانی، کودکت آسوده می‌خوابد

سلیمانی بمانی، مادرت خوشحال خواهد شد



منیع: خبرگزاری مهر

«ابراهیم حیدری» مدیرعامل خانه کتاب شد


به گزارش خبرگزاری تسنیم به نقل از مرکز روابط عمومی وزارت فرهنگ ارشاد اسلامی، محسن جوادی به عنوان رئیس هیات امنای خانه کتاب و ادبیات ایران و سرپرست معاونت امور فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، از زحمات علی رمضانی تشکر و ابراهیم حیدری را به عنوان مدیرعامل جدید خانه کتاب و ادبیات ایران منصوب کرد.

در متن حکم آمده است:

«جناب آقای ابراهیم حیدری
نظر به مراتب تعهد، تخصص و تجربیات ارزنده جنابعالی در حوزه کتاب و نشر و با استناد به ماده 10 اساسنامه، به موجب این حکم به عنوان “مدیرعامل خانه کتاب و ادبیات ایران” منصوب می‌شوید.
امید است با اتکال به ذات باری تعالی، و با بهره‌مندی از نظرات تخصصی جامعه نشر، نویسندگان، شاعران و اهل قلم کشور در پیشبرد اهداف موسسه همسو با سیاست‌های کلان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و معاونت امور فرهنگی موفق و موید باشید».

سرپرست معاونت فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی همچنین از زحمات علی رمضانی، مدیرعامل سابق خانه کتاب تقدیر کرد و نوشت:
«جناب آقای علی رمضانی
تلاش‌ها و خدمات جنابعالی در طول دوره تصدی مدیریت عاملی خانه کتاب و ادبیات ایران مورد تقدیر و امتنان اینجانب و همکاران خانه کتاب و ادبیات ایران بوده و خواهد بود.
دوام توفیقات جنابعالی را از خداوند متعال خواستارم.»

انتهای پیام/



منبع: خبرگزاری تسنیم

انتصاب سرپرست معاونت اداری و مالی خانه کتاب و ادبیات ایران


به گزارش خبرگزاری مهر، ابراهیم حیدری مدیرعامل موسسه خانه کتاب و ادبیات ایران، با صدور حکمی مهدی حافظی را به سرپرستی معاونت اداری و مالی این مؤسسه منصوب کرد.

در این حکم انتصاب آمده است؛

برادر گرامی جناب آقای مهدی حافظی

با توجه به سوابق و تجارب ارزشمند جنابعالی به موجب این حکم به سمت «سرپرست معاونت اداری و مالی» مؤسسه خانه کتاب و ادبیات ایران منصوب می‌شوید تا در راستای شرح وظایف ابلاغی در چهارچوب قوانین، آئین‌نامه‌ها و مقررات داخلی مؤسسه و مطابق موارد ذکر شده در پیوست حکم انجام وظیفه نمائید.

امید است با توکل به ایزد منان، نسبت به اجرای کامل سیاست‌های ابلاغی هیئت امنا و هیئت مدیره و تعامل شایسته با معاونان و مدیران و همکاران مؤسسه و استفاده از خرد جمعی در انجام امور محوله موفق و موید باشید.

ابراهیم حیدری
مدیرعامل و رئیس هیئت مدیره

***

انتصاب سرپرست معاونت اداری و مالی خانه کتاب و ادبیات ایران [کلیک و کشیدن برای جابجایی] حیدری همچنین با پیامی از زحمات محمد خلج؛ معاون پیشین اداری و مالی خانه کتاب و ادبیات ایران تقدیر کرد. متن این پیام به شرح زیر است:

جناب آقای محمد خلج
با سلام
بدینوسیله از زحمات و خدمات شایسته جنابعالی در دوران تصدی معاونت اداری مالی موسسۀ خانه کتاب و ادبیات ایران صمیمانه تشکر و قدردانی می‌کنم.

بی‌شک تلاش‌های مستمر و دلسوزانه شما، نقش به‌سزایی در رشد و توسعه فرهنگ کتاب و کتابخوانی در کشور داشته است. از درگاه ایزد منان برای شما و خانواده محترم، سلامتی، سعادت و موفقیت روزافزون آرزومندم.



منیع: خبرگزاری مهر

ناترازی برق خط تولید کاغذ چاپ و تحریر را خاموش کرد


به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم،‌ به دنبال  قطعی‌های برق و گاز واحدهای تولیدی در هفته‌های اخیر‌، تولید کاغذ چاپ و تحریر در کارخانه چوب و کاغذ مازندران متوقف شده است.

پیگیری‌های خبرنگار تسنیم نشان می‌دهد که کارخانه چوب و کاغذ مازندران به عنوان مهمترین شرکت تولیدی کاغذ چاپ و تحریر در ایران از هفته گذشته با قطع برق مواجه شده و خط یک خود را که به تولید کاغذ چاپ و تحریر اختصاص دارد،‌ خاموش کرده است.

هم‌چنین از امروز صبح سهمیه 10 مگاواتی برق به کارخانه اختصاص داده شده است که این سهمیه جوابگوی روشن کردن خط تولید یک نیست و تنها خط تولید دو این شرکت که به تولید کاغذ فلوتینگ اختصاص دارد،‌ روشن شده است. برای روشن کردن خط تولید ـ یک و از سر گرفتن تولید چاپ و تحریر سهمیه 20 مگاواتی برق نیاز است.

سرپرست تازه شرکت چوب و کاغذ مازندران برای ادامه‌دار شدن تولید چاپ و تحریر و عمل به تعهدی که کارخانه برای تامین کاغذ کتاب‌های درسی به وزارت آموزش تا پایان سال دارد،‌ مذاکرات برای افزایش سهمیه برق را آغاز کرده است.

  انتهای پیام/



منبع: خبرگزاری تسنیم

حال برگزیده جشنواره شعر فجر خوب نیست؛ دست از شعر برنداشته‌ام


خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ جواد شیخ الاسلامی: حمید مبشر یکی از شاعران نسل دوم ادبیات مهاجرت افغانستان در ایران به شمار می‌رود که در طول سه دهه فعالیت پیوسته خود، چند کتاب شعر منتشر کرده است. کتاب‌های «روایت تاریک غزل» نشر سپیده‌باوران، «گزیده ادبیات معاصر»‌ نشر نیستان و «کوچه بارانی اشراق»‌ نشر شهرستان ادب، از کتاب‌های منتشرشده این شاعر است. مبشر سال گذشته در هجدهمین جشنواره شعر فجر با کتاب «کوچه بارانی اشراق» مورد تقدیر قرار گرفت و از دستان وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی جایزه‌اش را دریافت کرد.

اما شاعر تقدیرشده هجدهمین جشنواره شعر فجر، این روزها در گوشه‌ای از حاشیه شهر قم با بیماری دیابت دست و پنجه نرم می‌کند و دیالیزهای یک روز در میان تاب و توانش را گرفته‌اند. هزینه‌های سنگین درمان دیابت و تهیه داروهای آن، در شرایطی که مبشر امکان کار کردن را هم ندارد، این شاعر را با سختی‌ها و چالش‌های فراوانی روبرو کرده است. با این‌همه می‌گوید «حتی روی تخت بیمارستان هم شعر گفتن را کنار نگذاشته‌ام و شعر تنها چیزی است که من را امیدوار نگه داشته است.»

مبشر این روزها نیازمند توجه جامعه ادبی و نهادهای فرهنگی کشور است. در آستانه برگزاری نوزدهمین جشنواره شعر فجر، سراغ این شاعر رفته‌ایم تا از حال و روزگار او بپرسیم و جشنواره شعر فجر سال گذشته را مرور کنیم.

در ادامه مشروح این گفتگو را می‌خوانیم؛

* آقای مبشر، این روزها چه می‌کنید؟ کمی از حال و روزتان تعریف بگویید.

چهارسالی است درگیر دیالیز هستم و شرایط خوبی ندارم. چون از یک طرف زمینه پیوند آماده نمی‌شود و از یک طرف مشکل قلب و گوارش هم دارم. همچنین رفت و آمد به بیمارستان سینای تهران برایم کار بسیار دشواری شده است؛ چون نه وسیله دارم و نه درآمد کافی برای آن. شرایط خوبی ندارم و تقریبا به زور دارم زندگی می‌کنم. در این سال‌ها چندبار تلاش کردم که پیوند کلیه‌ام انجام شود ولی هربار به مشکلی برمی‌خوریم. دو سال بود که دکتر می‌گفت قلبت وضعیت عادی ندارد و پیوند کلیه به صلاح شما نیست. الآن قلب رو به راه شده ولی دکتر گوارش می‌گوید گوارشت مشکل دارد و باید صبر کنی. تهیه داروها هم برایم سخت است. چون بیمه از تهیه داروهای ایرانی حمایت می‌کند ولی هزینه داروهای خارجی را نه بیمه می‌دهد و نه در بازار گیر می‌آید. هربار باید به ناصرخسرو بروم و با پول قرض و به سختی این داروها را فراهم کنم.

* از طرف صندوق هنر یا نهادهای دولتی حمایتی نشده‌اید؟

کلمات افاغنه و اتباع بیگانه برای مهاجرانی که اینجا زیست کرده‌اند و با فرهنگ و جامعه ایران یکی شده‌اند، کلمات خوبی نیستند. نمی‌دانم رسانه‌ها و اداره‌ها تا چه زمانی می‌خواهند از این کلمات استفاده کنند؟ کاش کسی به این عزیزان می‌گفت که این کلمه‌ها، کلمه‌های خوبی نیستند و ما مهاجران افغانستانی با ملت ایران «بیگانه» نیستیمپارسال آقایی زنگ زد و گفت از طرف خانه کتاب یا اداره ارشاد تماس می‌گیرم. گفتند می‌خواهیم شما را عضو صندوق هنر کنیم. اطلاعاتی هم از من گرفت ولی تا پنج شش ماه از او خبری نشد. وقتی بعد از ماه‌ها زنگ زد، به من گفت این بیمه شامل «افاغنه» نمی‌شود و کاری از دست ما برنمی‌آید. شاید اغراق نکنم اگر بگویم درد شنیدن کلمه «افاغنه»‌ و «اتباع بیگانه» برای من بیشتر از درد دیالیز است. به ایشان گفتم کاش اصلا مطرح نمی‌کردید؛ چون من امیدوار شده بودم و حالا با یک بار روانی بد مواجه شده‌ام. به هرحال آن تماس هم به جایی نرسید و فقط یک تجربه تلخ به من اضافه کرد. کلمات افاغنه و اتباع بیگانه برای مهاجرانی که اینجا زیست کرده‌اند و با فرهنگ و جامعه ایران یکی شده‌اند، کلمات خوبی نیستند. نمی‌دانم رسانه‌ها و اداره‌ها تا چه زمانی می‌خواهند از این کلمات استفاده کنند؟ کاش کسی به این عزیزان می‌گفت که این کلمه‌ها، کلمه‌های خوبی نیستند و ما مهاجران افغانستانی با ملت ایران «بیگانه» نیستیم.

* پس الآن شرایط خوبی ندارید.

بله. چون نمی‌توانم کار کنم، از لحاظ معیشتی هم دچار مشکل هستم. در حال حاضر به خاطر دیالیز یک دستگاه روی دست چپ من است و یک دستگاه روی گردنم. دکتر به من گفته شما حتی یک لیوان کوچک هم نباید بردارید، چه برسد به کار کردن. اگرچه من زمانی که سالم بودم، اهل کار بودم. در چاپخانه کار کردم، در کوره‌پزخانه کار کردم، در کارهای سخت کار کردم. ولی الآن شرایط کار ندارم. من از کودکی عاشق هنر و ادبیات بودم و همان زمانی که می‌توانستم کار کنم هم پول آن را خرج کتاب می‌کردم. چندسال در یک موسسه آموزش عالی جامعه‌شناسی هنر خواندم، جامعه‌شناسی فرهنگ خواندم؛ ولی اینها هیچ سودی ندشت. وقتی درس بخوانی ولی جایی از تو استفاده نکنند، به چه دردی می‌خورد؟

* با این شرایط چه کاری می‌توانید انجام بدهید؟

مشاوره فرهنگی یا پروژه‌های کوچکی که بتوانم بنویسم، خوب هستند. کارهایی که بتوانم در منزل آنها را انجام بدهم. این ماه‌ها به خاطر بیماری که دارم، امکان رفت و آمد ندارم. تنها رفت و آمد به تهران و بیمارستان سینا است که واقعا به سختی انجام می‌دهم. از طرفی هزینه تاکسی قم به تهران برایم زیاد است، و از طرفی اگر از اتوبوس و مترو استفاده کنم ممکن است حالم بد شود. می‌ترسم کسانی باشند که خودشان را به من بزنند یا حتی درگیر بحث شوند. شرایط بدنی من طوری است که اگر حتی یک تنه ساده به من بزنند، غش می‌کنم. ضمن اینکه ماجرای مهاجرستیزی هم متأسفانه زیاد شده است و من تجربه تلخ این برخوردها را هم دارم. چندماه پیش از بیمارستان سینا به قم برمی‌گشتم که یکی از افغانی‌ستیزها با دیدن من شروع به توهین کرد و ناسزاهای خیلی زشتی داد. با توهین و فحاشی به من می‌گفت شما چرا ایران را ول نمی‌کنید؟ من را همان‌جا از مترو بیرون کرد و نگذاشت داخل مترو شوم. بنابراین مجبورم از تاکسی برای رفت و آمد به بیمارستان استفاده کنم که هزینه آن برایم خیلی زیاد است؛ ولی چاره‌ای ندارم و مجبورم که با قرض رفت و آمد کنم.

* به عنوان کسی که برگزیده جشنواره شعر فجر بوده، تجربه این برخوردها خیلی سخت است. نه؟

بله. به چشم بعضی‌ها همه افغانستانی‌ها مجرم هستند. اصلا باور نمی‌کنند که این آدم فرهنگی است و اهل ادبیات و هنر است.

* در این وضعیت سخت بیماری شعر هم می‌گویید؟

یکی از کارهایی که انجامش را همیشه دوست داشتم و دارم، شعر بود. به همین خاطر حتی در بدترین شرایط هم دست از شعر برنداشته‌ام. حتی روزهایی که در بیمارستان بستری بودم، روی تخت شعر نوشتم. آخرین مجموعه‌شعر من سال گذشته چاپ شد ولی الآن هم یک مجموعه‌شعر آماده چاپ دارم که در این مدت سروده‌ام. شعر تنها چیزی است که من را سرِ پا و امیدوار نگه داشته است. نگاه به وضعیت امروز من در ایران نکنید؛ پدر من شاعر بود و در افغانستان یکی از فرهنگی‌های مشهور بود. در خط هم هنرمند بسیار قابلی بود که می‌توانم کارش را با استاد امیرخانی در ایران مقایسه کنم. خانواده ما کاملا فرهنگی و سطح بالا بود ولی وقتی به ایران آمدیم، مشکلات مهاجرت اجازه نداد که آن فعالیت‌های فرهنگی را به خوبی دنبال کنیم. من در ایران بیشتر از اینکه به شعر بپردازم، درگیر مسائل مهاجرت بودم. در این سال‌ها پنج شش بار از طریق اردوگاه‌های مختلف مثل سفیدسنگ رد مرز شدم. با همان وضعیت حتی در اردوگاه و لب مرز هم شعر گفته‌ام که امیدوارم این شعرها یک روزی چاپ شوند.

* درباره جشنواره شعر فجر سال گذشته بگویید. حضور شما به عنوان یک شاعر افغانستانی به عنوان برگزیده و شاعر شایسته تقدیر، اتفاق جالب و خوبی بود.

از مسئولان وزارت ارشاد، حوزه هنری و همه مسئولان فرهنگی ایران متشکر هستم که به من توجه کردند. با اینکه شاید کار من در سطحی نبود که برگزیده شود ولی دوستان لطف داشتند و مرا هم به اختتامیه فحر دعوت کردند. اینکه انسان ببیند نخبگان جامعه ایران به شاعران افغانستانی توجه دارند، خیلی اتفاق خوشایندی است. در اختتامیه جشنواره شعر فجر سال گذشته، وزیر ارشاد من را نگه داشت و با من عکس گرفت. این عکس در رسانه‌های اجتماعی خیلی بازتاب داشت و باعث خوشحالی نخبگان جامعه مهاجر شد. البته در کنار همه واکنش‌های خوب بعضی از افغانستانی‌های اروپانشین به من فحاشی کردند که چرا با وزیر فرهنگ ایران عکس گرفته‌ای؟ بعضی از افغانستانی‌ها هم مثل ضدانقلاب‌های ایرانی فکر می‌کنند و به ما می‌گویند مزدور. من به آنها جواب می‌دادم که من عاشق فرهنگ و عاشق زبان فارسی هستم و دوست‌دار ادبیات فارسی. هرجایی که محور آن ادبیات فارسی باشد، آنجا جای ماست. ما نه دشمن ایران هستیم و نه دشمن انقلاب. با همه فراز و فرودها در ایران زندگی کردیم و خیلی وقت‌ها هم مورد احترام جامعه فرهنگی ایران بودیم.

البته در کنار همه واکنش‌های خوب بعضی از افغانستانی‌های اروپانشین به من فحاشی کردند که چرا با وزیر فرهنگ ایران عکس گرفته‌ای؟ بعضی از افغانستانی‌ها هم مثل ضدانقلاب‌های ایرانی فکر می‌کنند و به ما می‌گویند مزدور. من به آنها جواب می‌دادم که من عاشق فرهنگ و عاشق زبان فارسی هستم و دوست‌دار ادبیات فارسیتجربه حضور در اختتامیه جشنواره شعر فجر، تجربه خیلی بزرگی بود. این آرزوی هر شاعری است که یک‌بار در چنین جشنواره مهمی حضور پیدا کند؛ آن هم یک شاعر افغانستانی که در یک جشنواره کاملا ایرانی برگزیده شده است. آنجا با خیلی از بزرگان صحبت کردیم. وقتی اختتامیه تمام شد و به قم برگشتم، روحیه‌ام بسیار تغییر کرده بود و واقعا حالم تا مدت‌ها خوب بود. در شرایطی که با بیماری درگیر بودم و احساس تنهایی می‌کردم، احساس کردم اینجا کسانی هستند که ما را می‌خواهند و از شعر ما استقبال می‌کنند و برای ما احترام قائل هستند.

* پس نگاه‌های مهاجرستیزانه در جامعه ایران، به خصوص جامعه فرهنگی ایران وجود ندارد. درست است؟

بله. من این را کاملا تایید می‌کنم. آقای عرفان‌پور همیشه به من زنگ می‌زند و چون از احوال من خبر دارد، گاهی بسته‌های حمایتی هم برای من می‌فرستد. با آقای علی‌محمد مودب در تماس هستیم و ایشان هم گاه به گاه حالم را می‌پرسد. خیلی از مسئولان فرهنگی ایران هم گاهی سراغی از ما می‌گیرند که از همه آنها ممنون هستم. این نگاهی که گاهی در کوچه و بازار می‌بینیم، در حوزه فرهنگ وجود ندارد و در حوزه فرهنگ همه مثل هم هستیم و متعلق به وطن فارسی.

* انشاالله حال شما هم زودتر خوب شود و از شما شعرهای بیشتری بخوانیم.

باز هم از مسئولان فرهنگی تشکر می‌کنم. از این‌که به عنوان یک دوست‌دار فرهنگ و ادبیات گه‌گاهی در فهرست جوایز و توجهات بوده‌ام، ممنونم. این برای مهاجری که در این کشور حضور دارد، فرصت خوب و مغتنمی است که در برنامه‌های فرهنگی یک جایی داشته باشد. مهم نیست که ما اول صف باشیم یا آخر صف؛ همین که ببینیم تلاش و کار و اثر ادبی ما هم دیده می‌شود، خوب است.

یک روز در میان دیالیز دارم. چون آب بدن را با دستگاه تخلیه می‌کنند، وقتی از بیمارستان بیرون می‌آیم، آن‌قدر ضعیف هستم که هرلحظه ممکن است کنار خیابان غش کنم. از دیالیز که می‌آیم مثل مرده‌ها می‌افتم و تا ده دوازده ساعت نمی‌توانم حتی تکان بخورم. وضعیت بسیار سختی است. من در قم تنها هستم و این جا هم در حاشیه قم ساکن هستم. چون پول زیادی ندارم، نمی‌توانم در مرکز قم خانه بگیرم؛ به همین دلیل یک گوشه‌ای افتاده‌ام و حتی برای خریدن پیاز و گوجه هم باید چند خیابان پیاده بروم. رفت و آمد به تهران برای دیالیز، هزینه‌های اجاره منزل، تهیه داروهای خارجی، همه و همه فشار زیادی روی من گذاشته‌اند و زندگی را بسیار سخت کرده‌اند. در این شرایط باید قدردان شعر باشم که همیشه با من هست و قدردان شما که از من یاد کردید.



منیع: خبرگزاری مهر

تجلیل از ۵ بانوی حافظ میراث ایرانی اسلامی


به گزارش خبرگزاری تسنیم، آیین میلاد حضرت فاطمه زهرا(س) بر پایه وقف‌نامه مرحوم حاج حسین آقا ملک، بنیانگذار و واقف کتابخانه و موزه ملی ملک در این مجموعه فرهنگی در تهران، برگزار می‌شود.

 این آیین به رسم هر ساله و به‌عنوان یکی از هشت آیین وقف‌نامه‌ای کتابخانه و موزه ملی ملک، با هدف گرامیداشت ولادت خجسته حضرت صدیقه کبری(س) و پاسداشت مقام زن، با برنامه‌های متنوع فرهنگی، یکشنبه دوم دی‌ماه 1403، از ساعت 15 در سالن اجتماعات این موقوفه اجرا خواهد شد و شرکت در آن برای عموم آزاد است.

در این مراسم از پنج بانوی تأثیرگذار در حفظ و معرفی میراث تمدن ایران اسلامی اعم از «پریسا اندامی، پیشکسوت موزه‌داری»، «زهره میرحسینی، پیشکسوت کتابداری»، «فریبا مجیدی، پیشکسوت مرمت آثار»، «زهرا زمرشیدی، اهداکننده آثار» و «شهین پزشکی، پژوهشگر منسوجات»، تقدیر خواهد شد. 

گشایش دومین نمایشگاه گزیده آثار اهدایی زنده‌یاد استاد حسین زمرشیدی با عنوان «گوهر گره 2»، از دیگر برنامه‌های ویژه این جشن میلاد حضرت فاطمه(س) در کتابخانه و موزه ملی ملک است.

انتهای پیام/



منبع: خبرگزاری تسنیم

گزارشی بی‌روتوش روی کاغذهای سیگار


به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، هفتاد و هفتمین چاپ از کتاب “پایی که جاماند”، نوشته سید ناصر حسینی‌پور از سوی انتشارات سوره مهر روانه بازار نشر شد. 

ادبیات اردوگاهی از جمله شاخه‌های ادبیات جنگ و دفاع مقدس است که در یک دهه گذشته رشد قابل توجهی داشته است، از این منظر می‌توان کتاب “پایی که جاماند” را از نمونه‌های تأثیرگذار بر این حوزه دانست. 

کتاب «پایی که جا ماند» که یادداشت‌های روزانه‌ سید ناصر حسینی‌پور در اردوگاه‌ها و زندان‌های مخفی عراق است، یکی از شاخص ‏ترین آثاری است که شرح روزهای سخت اسارت در دست صدامیان و بعثیان عراقی را با روشی نوآیین و اثرگذار بر عهده دارد.

مولف این کتاب را از روی 23 برگ‌ه‏ای  یادداشت‌برداری کرده است که آنها را در دوران اسارت مخفیانه روی کاغذهای سیگار نوشته بوده، در عصای خود پنهان کرده تا به‌دست زندانبان‌ها نیفتد و بالاخره توانسته آنها را با خود به ایران بیاورد.

حسینی ‏پور مورخی است که در عین حال هنرمند هم هست. او در این اثر نوعی گزارشی داستانی از تاریخ اسارت به دست می‏دهد که تنها به وصف ظاهر اشتغال ندارد بلکه موشکافی‏ های روانی و بررسی انگیزه‏ های درونی و دریافت ریشه‌های هر رویداد را مطمح نظر قرار داده و مخاطب را با کنه حوادث آشنا می‏کند.

رهبر معظم انقلاب در تقریظی بر این اثر فرموده‌اند: تاکنون هیچ کتابی نخوانده و هیچ سخنی نشنیده‌ام که صحنه‌های اسارت مردان ما در چنگال نامردمان بعثی عراق را، آن چنان که در این کتاب است به تصویر کشیده باشد… .

هرچند “پایی که جا ماند” بیان‌کننده گوشه‌ای از تاریخ دفاع مقدس و وقایع پیرامونی هشت سال جنگ تحمیلی است، اما از منظری دیگر روایتگر ظرفیت و توانایی انسان‌ها در مواجهه با دشوارترین لحظات است؛ آینه‌ای است که در آن ظرفیت وجودی انسان را از پشت دیوارهای بلند اسارت با همه محدودیت‌ها به تصویر می‌کشد و بازتاب می‌دهد؛ از این رو این نوع ادبیات را انسانی‌ترین نوع ادبی معرفی می‌کنند.

کتاب حاضر پس از اقبال مخاطبان ایرانی، به دیگر زبان‌ها از جمله عربی و اسپانیولی ترجمه و توزیع شده است.

انتهای پیام/



منبع: خبرگزاری تسنیم

میهن به اهریمن نمی‌بخشیم اگر روزی؛ گردد فدا اینگونه جانِ تک تکِ ما هم


به گزارش خبرنگار مهر، احمد رفیعی وردنجانی شاعر جوان و طنزپرداز، به‌تازگی شعری برای شهید سپهر روشنی، مرزبان کردستانی کشورمان سروده و آن را به تمام مرزبانان غیور ارتش، سپاه و نیروی انتظامی تقدیم کرده است.

در ادامه این غزل را می‌خوانیم؛

*

او لشکری مَرد است، اگر تنهایِ تنها هم

کوهی که در برف است مستحکم، شکیبا هم

گرمایِ عشقی را به جان دارد که اینگونه

مانده است پایِ عهدِ خود در اوج سرما هم

مانده است با جان پایِ حفظ میهنش ایران

با اعتقادِ «جانِ بی ایران نمی‌خواهم»

اُمّید قلب مردمان میهن خود شد

تیری از آتش گشته در چشمانِ اعدا هم

امروزمان را قصه ایثار او پُر کرد

در یادها باقی است یادش هرچه فردا هم

بَر عزت و عزمِ سپهر روشنی سوگند

در راه او هستیم محکم، هم نفس با هم

میهن به اهریمن نمی‌بخشیم اگر روزی

گردد فدا اینگونه جانِ تک تکِ ما هم…



منیع: خبرگزاری مهر

آخرین وضعیت استاد محمدعلی موحد در بیمارستان


به گزارش خبرگزاری تسنیم، استاد محمدعلی موحّد، ادیب، مولوی‌پژوه و حقوق‌دان و عضو پیوستهٔ فرهنگستان زبان و ادب فارسی چند روزی است که در بیمارستان بستری شده‌اند.

بنا به اطلاع نزدیکان ایشان، خوشبختانه روند درمانی استاد رضایت‌بخش است. اطلاعیهٔ زیر را کانال استاد منتشر کرده است:

با سلام خدمت دوستداران عزیز استاد موحّد

خدا را حمد و سپاس بسیار می‌گوییم که حال استاد عزیزمان رو به بهبود است و اندک کسالت باقی‌مانده نیز با الطاف الهی و دعای خیر شما عزیزان برطرف خواهد شد و استاد نازنین به زودی از بیمارستان مرخص خواهند شد.

انتهای پیام/



منبع: خبرگزاری تسنیم

«هفت‌خوان و خرده‌ای» به چاپ پنجم رسید


به گزارش خبرنگار مهر، رمان نوجوان «هفت‌خوان و خرده‌ای» نوشته احمد اکبرپور به‌تازگی توسط نشر افق به چاپ پنجم رسیده است. این‌کتاب صدوسیزدهمین‌عنوان «رمان نوجوان» است که این‌ناشر چاپ می‌کند.

احمد اکبرپور نویسنده این‌کتاب، متولد ۱۳۴۹ در شیراز است. او دانش‌آموخته روان‌شناسی است و جایزه کتاب سال را برای رمان «قطار آن شب»، جایزه چند دوره شورای کتاب کودک برای کتاب‌های «امپراطور کلمات»، «رویای جنوبی» و «دوچرخه» و برگزیدگی یونیسف را برای کتاب «شب به خیر فرمانده» در کارنامه دارد. «من نوکر بابا نیستم» و «غول و دوچرخه» او هم طی سال‌های ۲۰۰۶ و ۲۰۱۱ وارد فهرست کلاغ سفید کتابخانه مونیخ شدند.

«هفت‌خوان و خرده‌ای» اکبرپور، به‌صورت داستان‌های به‌هم پیوسته کوتاه نوشته شده که در کنار هم یک‌داستان بلند و رمانی نوجوان را می‌سازند. محور داستان‌ها، پسرکی روستایی به‌نام داوود است که می‌خواهد مثل دوستش کُهزاد شجاع باشد. کهزاد در چشم داوود، از هیچ‌چیز نمی‌ترسد و انگار چیزی در دنیا نیست که کهزاد از آن بترسد. داوود هم دوست دارد مثل کهزاد بدون ترس دروغ بگوید و هرکاری دلش می‌خواهد بکند.

این‌دو یک‌روز برای شکار با هم به کوه می‌روند و وقتی شب می‌رسد، داوود می‌بیند چشم‌هایی در شب برق می‌زنند. این‌جاست که داوود می‌فهمد ظاهرا اشتباه می‌کرده و کهزاد آن‌قدرها هم که فکر می‌کرده شجاع نیست…

«شکار»، «سبزوک»، «پارک»، «کلانتری»، «انتقام»، «دعوا» و «چهل‌سالگی نویسنده» عناوین داستان‌های سازنده «هفت‌خوان و خرده‌ای» هستند.

در قسمتی از این‌کتاب می‌خوانیم:

وقتی رسیدیم، بچه‌ها سر کلاس بودند. ولی تا ثبت‌نام تمام شد هم‌زمان زنگ استراحت را زدند. سی‌چهل‌تایی پشت پنجره جمع شده بودند که ناظم آن‌ها را دور کرد. مادرم به مدیر مدرسه گفت: «اول بچه را دست خدا و بعد دست شما می‌سپارم، چرا که از بچه‌گی سایه بابا بالای سرش نبوده.» یواشکی توی گوشش گفتم: «تو را به خدا حالا برو، می‌بینی که باید برم سر کلاس.» اولین‌بار بود که از لباس‌های محلی‌مان بدم می‌آمد.

همراه ناظم رفتم سر کلاس. درس عربی بود. معلم قد کوتاه‌مان اشاره کرد تا روی یکی از نیمکت‌ها بنشینم. رفتم روی نیمکتی نشستم که خالی بود. نیمکت خراب بود و با کوچک‌ترین تکانی جیرجیر صدا می‌داد. اولین نفری را که شناختم، همین سیا بود. تا معلم می‌خواست چیزی بنویسد، جایش را با یکی از پشت سری‌هایم عوض کرد. چند لحظه بعد، تاق لگدی خورد زیر نیمکت. کفی نیمکت سرید و از زیر پایم در رفت. سرم محکم خورد به لبه آهنی و همه قاه‌قاه خندیدند. معلم‌مان گفت: «پسر مگه جا قحطه؟» و به یکی از بچه‌ها اشاره کرد تا به من جا بدهد.

چاپ پنجم این‌کتاب با ۹۶ صفحه، شمارگان ۵۰۰ نسخه و قیمت ۱۲۵ هزار تومان عرضه شده است.



منیع: خبرگزاری مهر